حداقل کاری که دولت باید بکند با توجه به همهی شواهدی که ارایه دادهام و خرابکاریهای مدیریتی که در ادارهی این مؤسسه عظیم انجام گرفته است، این است که باید از خریدار بخش خصوصی خلعید نموده وبرای جبران خسارتهای وارده آن را به شیوهای که به نفع اقتصاد کشور باشد اداره کند.
چگونه حصر خانگی ناشی از همهگیری ویروس کرونا ما را دچار مسخ کرده و آیا این وضعیت شانسی نیست برای اینکه سرانجام درک کنیم در کجا زندگی میکنیم؟ برونو لاتور از ما دعوت میکند تا از نو به تمامِ سازماندهیمان، و نیز تمامی بازنمودها و طرز تفکرهایمان بیاندیشیم تا آنچه را تبیین کنیم که واقعاً به «در کنار یکدیگر زیستن روی زمین» معنا میدهد.
شکست اتحاد چپ، تودههای مردم را شدیداً برآشفته و بسیاری از کمونیستها را عمیقاً آزرده کرده است.* یک فرقهی ”کارگرباور“ـ یا دقیقتر بگوییم جزمگرا ـ ظاهراً از گسست از حزب سوسیالیست خرسند است و آن را پیروزی بر خطر سوسیالدموکراسی میداند. اما اکثر مبارزان حزبی خطر را احساس کردند،
کاظم فرجالهی، فعال کارگری مستقل در ایران میگوید ساختار شورای عالی کار ضد کارگری و ناعادلانه است و اعضای کارگری آن نماینده واقعی کارگران نیستند. او معتقد است کارگران باید به هر شکل ممکن به تحمیل سرکوب مزدی اعتراض کنند.گفتوگو بر سر حداقل دستمزد سال آینده از همان آغاز نشان از تحمیل دوباره سرکوب مزدی بر کارگران و مزدبگیران دارد.
با نگاهی به تجربیات موفق پیشین و پیچیدگی پدیدهی رسانههای امروز، راههای ترکیبی بسیاری برای رسانههای آلترناتیو وجود دارند که راه گذر و پیشرفت شبکهی رسانههای آلترناتیو را به کرانههای نوینی باز میکنند. راههای رسیدن به این شبکه بسیارند،
کارگران ایران اکنون با بزرگترین چالش مزدی مواجه هستند. چالشی که تنها به اعتبار همبستگی و سازمانیابی آنها حول تشکل ها می تواند به تهاجم شیوه های سه گانهی مزد نئولیبرالی با محوریت مزد توافقی که از سوی مجموعه نظام کارفرمایی موجود در ایران طراحی شده و درشرف رسمیت یافتن است، افسار زند .
اگر سازمانها و گفتمانهایی بدیل با تأکید بر استقلال سازمانهای کارگری، گفتمان ایدئولوژیک و سازمان سیاسی نیروهای اسلامگرای حول آیتالله خمینی را به سیاقی مؤثرتر به چالش کشیده بودند، این نیروها موفق نمیشدند کنترل کامل اعتصابهای کارگران نفت را قبضه کنند.
آیا دموکراسی آمریکای لاتین «در همه جا ریشه دوانده»؟ یا به عکس، دوره جدیدی از بی ثباتی و حتی انحراف اقتدارگرایانه شروع شده است. این وضعیت ناهنجار را چگونه می توان توضیح داد؟ شاید این توضیح را دقیقا بتوان در پیشرفت های به دست آمده پیشین یافت. مانند «ایکار» شخصیت اسطوره ای یونان باستان که قربانی خودستایی و ساده لوحی خود می شود.
آثار ارزشمند بسیاری دربارهی دکتر محمد مصدق نگاشته و انبوهی اسناد تاریخی منتشر شده که بهدرستی جایگاه بیمانند او را در پیوند سیاست و اخلاق و آزادی در تاریخ معاصر ایران نشان داده است. ناصر رحمانی نژاد اما از منظری دیگر این شخصیت را برای ما به تصویر میکشد؛
تا بهار سال ٢٠٢٠ ، حمله نظامی مارشال خلیفه حفتر علیه شبه نظامیان همسو با دولت طرابلس ، به رسمیت شناخته شده توسط سازمان ملل متحد ، با کمک فعال مزدوران روسیه و دیگر کشورها و امارات متحده عربی ادامه داشت. در ماه ژوئن ، طرابلس موفق شد با کمک نظامی دولت ترکیه و مزدوران سوری ، تیپ های اصلی حفتر و متحدان آنها را از شمال غربی کشور اخراج کند.
تکوین نظام سرمایهداری در ایران در پایان قرن به قعر منجلاب عمیقی منتهی شده است. کلیدیترین شاخصهای اقتصاد کلان، یعنی نرخ تورم و میزان بیکاری و درجهی نابرابری و ارزش پول ملی و نرخ رشد اقتصادی، در انتهای قرن بههیچوجه از استقرار نوعی نظام اقتصادی حکایت نمیکنند که بر استمرار بلامانع وضع موجود در میانمدت و درازمدت دلالت داشته باشد.
در واکنش به هژمونی فمینیسم مرکزگرا، برخی از فمینیستهای حاشیه نیز ممکن است بهشکل افراطی هر نوع تعریف واحد از جنسیت که از آنها وام گرفته شده باشد را طرد و دفع کنند حتی اگر این تعاریف اتحادبخش باشند، زیرا با آن بیگانهاند، صدای خود را در آن نمییابند و از همه مهمتر این صورتبندیها بهشکلی قیممآبانه بر آنها تحمیل میشود،
چرا در جامعهی ما روشنفکران مرغان عروسی و عزا هستند و تاوان فکر «روشن»شان با تحمیل تمسخر وتوهین و تحقیر، ضربوشتم، محرومیتهای اجتماعی، زندان، شکنجه و اعدام داده شده است؟ آبشخورِ ریشههای این همه ناسزاگوییها و کینهورزیها علیه روشنفکران و جنبش روشنفکری کجاست؟
پرسش «نقد اقتصاد سیاسی» را منطقاً چنین باید فهمید که چپ سوسیالیستی ایران در پایان سدهی حاضر با کدامین رهتوشه میخواهد گام به ١٤٠٠ نهد؟ پاسخ به این پرسش از جایگاه باور به سوسیالیسم و عدالت اجتماعی، نیازمند مکث بر کردهها و ناکردههای چپ ایران است.
کارگران مهاجر درصد بزرگی از جمعیت این منطقه را تشکیل میدهند ــ برای مثال، این رقم در امارات متحدهی عربی و قطر حدود 90 درصد، در کویت حدود 66 درصد و در عربستان سعودی حدود 33 درصد از جمعیت است. این کارگران در نظامهای حقوقیِ این دولتشهرها حقوق اندکی دارند و اکثریت چشمگیرِ آنها در وضعیت بسیار خطرناکی در بناهای بزرگِ در دست احداث کار میکنند.
هرساله دولت هادر ایران در برابر مزد حداقلی کارگران،داستان تازه ای می بافند تا این حداقل مزد بخور و نمیر که قاعده ی بازی بازتولید نیروی انسانی در دولت های نئولیبرال است را باز هم کاهش دهند و بازی سرکوب مزدی ادامه یابد. بازی در میدان شورای عالی کار که تنها بازندهی همیشگی آن کارگران هستند .
بسیاری فرض میکنند که راهاندازی یک جنبش سراسری حداقل دستمزد، در کشوری استبدادی مثل ایران که هرگونه تشکلیابی سرکوب میشود ممکن نیست، اما چه گواهی برای نقض این ادعا بهتر از تجربۀ اعتصابات سراسری سه سال گذشتۀ: معلمان، کامیونداران، کارگران خط و ابنیۀ راهآهن، کارگران پیمانکاری نفت و پتروشیمی و بازنشستگان.
کارگران شاغل در شرایط نبود هر نوع تشکل مستقل و کارآمد، همانگونه که بازنشستگان بصورت مکرر و پیوسته تلاش می کنند، ناگزیرند خود به هر شکل ممکن به صورت فردی و دسته جمعی در دفاتر مدیریت ادارات و کارگاه ها و کارخانجات محل کارخود اعتراض خود را به تمامیت وضع موجود اعلام کنند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی، نشان دهنده و مؤید عدم امکان شهروندی دموکراتیک در ساختارکنونی قدرت سیاسی است که هویت آن بر مبنای قومیت مسلط و مذهب رسمی تعریف شدهاند. اگر قانون اساسی دولت، تصوری از شهروندی دموکراتیک دارد، باید ارتباط نامقدس پیونددهندهی قدرت حاکم با قومیت مسلط و تشیع اثنیعشری را بگسلاند و هویت قدرت سیاسی را مجدداً بازتعریف کند.
تا چندی پیش به نظر میرسید که مقولهی «تمدن» دیگر به تثبیت نهاییاش رسیده و مسئله فقط توسعهی بیشتر در درون دولتملتها باشد. ولی اکنون مسئله برعکس شده است: دولتملتها به تراز بنیادیترِ تهدیدهای تمدنی بازگشتهاند. (پاندمی در این میان فقط یکی از مسائل است.)
بهکار گرفتن مفهوم طبقه متوسط همچون کلانروایتی برای تبیین تکاپوی سیاسی و اجتماعی، به مورد جمهوری اسلامی منحصر نبوده است. تحوّلات غافلگیرانهی انتخاباتی و سیاست خیابانی چشمگیر در ایران در همان دورهای رخ داد که جنبشهای گسترده در سراسر جنوب جهانی از ترکیه و مصر تا برزیل را در خُم رنگرزی طبقه متوسط میزدند.
چرا جنبش فدائی، برخلاف سازمانهای چریکی آمریکای لاتین آن روزگار که از منبعهای فکری جنبش فدائی اما جنبشی بر بستر چپ نو بودند، حتا در نسل اول بنیانگذار خود التقاطی از چپ نو و سنتی بود و در نسلهای بعدی یک سره به بینش چپ سنتی تسلیم شد و در شاخه اکثریت خود به سقوط فکری و سیاسی پس از انقلاب رسید؟
در گيرودار شرايط متلاطم کنونی، گرايشهای نظری گوناگونى پيدا شدهاند كه با شروع از یک کل انتزاعی، همچون «وطن» یا «ملت»، و غیره، از حرکتهای اعتراضی اخیر، یک مجموعه واحد و تفکیکناپذیر ترسیم میکنند، بدون آنکه به تعینهای سادهتری مانند مطالبات معین طبقات اجتماعی راه باز کنند. «ایران» نه یک کل یکپارچه که «وحدت اضداد» است!
شمار فزایندهی اندیشمندان سبزی که منتقد سرمایهداری و ناکامیهای بازار آنند، بیشتر مواقع، عوض آنکه عملاً از چارچوب سرمایهداری بیرون بیایند، در نهایت امر کنار میآیند با آنچه بهزعمشان راهحلهایی عملی در جهت ایجاد یک سیستم سرمایهداری کاملاً مهارشدهی انساندوستانه، سبز و غیرشرکتی است.
« انقلاب اسلامی چه بود و ما چه ارزیابی از ماهیت چنین پدیده ای داریم»؟ و اصولا انقلاب اسلامی در ایران را در چهارچوب کدام مقوله از انقلابات در تاریخ باید قرار داد؟ انقلاب؟ ضد انقلاب؟ انقلاب محافظه کارانه و یا انقلاب ارتجاعی؟ بالاخره انقلاب اسلامی را که بیشتر از هر طاعون و بلای طبیعی، ویرانگر برای مردم کشور خود بوده است، با چه صفتی می توان نام برد؟
" باز نشر مقاله "
با توجه به اینکه دولت بزرگترین عامل در ایجاد گفتمان توسعه و موتور اصلی دگرگونیها در ایران معاصر بوده است؛ بیگمان در تاریخ معاصر ایران تأثیرات عمیقی نهتنها بر سازمان سیاسی و اقتصادی بلکه بر محیط، فرهنگ و از همه مهمتر گسترهی اجتماعی برجای گذاشته است.
چهرهی سرد، بیتفاوت و فارغالبال دولت در زمانهی حاضر احتمالاً هر بینندهی واقعبینی را مُجاب میکند که دولت میرود تا از راه معافکردن گامبهگام خود از وظایفی که زمانی در قبال مراقبت از جمعیت بر عهده داشت بیش از همیشه با سیمای قسمی مرگسیاست یکی شود.
باید همواره به یاد داشته باشیم که موضع اسرائیل در قبال کردها نه از یک انگیزهی اخلاقی، بلکه ناشی از منفعتطلبی آنها است. تا زمانی که اسرائیل به اشغال حقوق میلیونها فلسطینی ادامه میدهد نمی تواند در راه آزادی ملتهای دیگر مبارزه کند و ادّعا کند که تمایل دارد در این راستا کارهای خوبی انجام دهد.
ما در حرفهی خود به عنوان آموزگاران انتقادی، مدام از خود میپرسیم: چگونه میتوانیم مفاهیم کلیدی مانند «تضاد»، «دیالکتیک ماتریالیستی تاریخی»، «روابط اجتماعی»، «طبقه»، «آگاهی»، «ایدئولوژی» و «ذات» و «پدیدار» را به منظور کمک به دانشجویان برای درک رابطهی فاشیسم، سرمایهداری و لیبرال دموکراسی با پداگوژی خود تلفیق کنیم؟
ناوالنی نماد موج جدید اعتراضها علیه رهبر اقتدارگرای روسیه است، اما او به لحاظ سیاسی راستگرا و ناسیونالیست و ضدمهاجر محسوب میشود.
اعتراضهای اخیر طیفی گسترده از ناسیونالیستها، لیبرالها، چپها و دیگر ناراضیان را در برمیگیرد.
تحلیلگران چپ روسیه درباره این اعتراضها به رهبری یک راستگرا و ناسیونالیست چه میگویند؟
کسی که تا دیروز به گروه یا به هویت خود به صورت بت مینگریست (و در گفتمان سیاسی فتیشیم نام داشت) ناگهان محملِ هویتِ خود را با همان نحوهی تفکر به جای دیگری معطوف میکند. این مسئله نهتنها در میان گروههای سیاسی و مذهبی بلکه در سایر عرصهها مانند ورزش و هنر و … هم بهوفور دیده میشود.
شاید در نظر بسیاری افراد، فروپاشی اتحاد شوروی به شکلی مؤثر بحثِ محاسبهی سوسیالیستی را با حکمی قاطع به نفع بازار به پایان رسانده باشد. ما استدلال خواهیم کرد که چنین نتیجهگیریای نابهجا است. سوسیالیسم شوروی شکل ویژهای از برنامهریزی، همراه با کمبودهای معینی که خاص خود آن بود، ارائه کرد، و فروپاشی آن لزوماً بدیل سازوکارهای برنامهریزیِ سوسیالیستی را منتفی نمیکند.
در واقع، گزینش عمومی به عنوان یک جریان نولیبرالی تلاش میکند ناکارآیی دولت و دستگاه بوروکراتیک آن را در مقایسه با بازار به نمایش بگذارد. در درون این دستگاه هر فرد و هر گروه به جای خدمت به شهروندان، به دنبال منافع خصوصی خویش است که نتیجهای به جز توزیع بیش از حد کالاهای عمومی و اختلال در رقابت آزاد ندارد.
در اعتصاب شهری، در طول ۲۴ ساعت از روز، بخشهای مختلف کارگران اجتماعی با هم دیدار کردند. با این حال، به نظر میرسد این جنبش قدرتمند سیاسی برای توصیف “اعتصاب عمومی” کافی نیست. ما باید عمیقتر برویم و به طور خاص هر مقطع و / یا ترکیببندی مجددِ هر لحظه مبارزه را که میتواند در ساخت یک اعتصاب اجتماعی جریان یابد، تجزیه و تحلیل کنیم.
جریانات راستگرای لیبرال، سلطنتطلب و ارتجاعی، چه در داخل و چه در اپوزسیون، برای رنگولعاب بخشیدن به سیاستهای اقتصادی نولیبرالی بهسان نوشدارویی برای اقتصاد بحرانزدهی ایران، ادعا میکنند که آنچه در ایران حاکم است نولیبرالی نیست، گویی نولیبرالیسم به «سبک» آنها فردای بهتری را برای کارگران و زحمتکشان به ارمغان میآورد.
با تبدیل شدن فوتبال به صنعتی پرسود که گردش مالی عظیمی دارد، روابط آن با اقتصاد جهانی بسیار پیچیده و تنگاتنگ شده است. تجاریشدن فزایندهی فوتبال را نباید پدیدهای منفرد و مجزا دانست، بلکه این فرایند حاصل گسترش حاکمیت سیاستهای اقتصادی بازارگرا به ورزش و فوتبال بهویژه در اروپا بوده است.
بُدرونُف از یک طرف سخت به درک نادرست اقتصاددانان نوکلاسیک حمله میکند که هرگز درک درستی نداشتند، و از سوی دیگر به مارکسیستهای «ارتدکس» ایراد میگیرد که جز تکرار حرفهای گذشته کاری نکرده و چیزی به دیدِ مارکسی اضافه نکردند.
بر حسب نظر مارکس و انگلس تضادهای طبقاتی درون سرمایهداری سادهسازی شده است: تمام جامعه بهطور فزاینده به دو بخش متضاد تقسیم میشود؛ پرولتاریا و بورژوازی. اینکه آیا این صورتبندی صحیح است، سوالی گشوده است. پیشفرضها جهت پاسخگویی نیز در هر دو سطح مباحث نظری و تحقیقات تجربی کماکان ادامه دارند.
سیطرهی رویه ای در دستگاه قضایی کشور که سابقهای دور و دراز دارد، حاکی از آن است که نگاه این دستگاه به مقولههایی چون فرهنگ و آزادی اندیشه و بیان، نگاهی "امنیتی" است. پرشمارند شاعران، نویسندگان، هنرمندان و سخنورانی که در این سالها بهای سیطرهی نگاه امنیتی بر دستگاه قضایی کشور را با زندان، سانسور، خودسانسوری و احساس عدم امنیت شغلی پرداختهاند و می پردازند. بیشتر بخوانید ...
آغاز چهارمین سال کار «نقد» مقارن است با صد و پنجاهمین سالگرد زادروز رزا لوکزامبورگِ (پنجم مارس) انقلابی و نظریهپرداز بزرگ و برجستهی مارکسیست. به پاس این مناسبت ارجمند و نیز بزرگداشت روز جهانی زن، سخن آغازین سال چهارم را با افتخار به فرازهایی از نوشتهی رزا لوکزامبورگ دربارهی کارل مارکس میسپاریم.
آدورنو ارکان مهم صنعت فرهنگ از جمله تلویزیون، طالعبینی، ورزش، و موسیقی را بررسی میکند تا بنیانهای روانشناختی رشد فاشیسم را نشان دهد. ارتباطات میان فاشیسم و صنعت فرهنگ در مقالات «ستارگان به زمین میآیند» و«ضد یهودیگری و تبلیغات فاشیستی» تحلیل شده است.
در عصر ظلمتی که برشت از آن سخن میگوید، حکمت قدیم کاربرد و کارکرد خود را از دست داده و دیگر نصایح و مواعظ آن راهی روشن پیش پای کسی نمیگذارد؛ و به واقع ترس و خشونتِ فراگیر مادرِ فرزانگی را عقیم میسازد:
در شرایط متحول کنونی و ایجاد بدیلی برای سرمایهداری حتی اگر گرایشاتی از چپ که بهعلل مختلف از جمله عقبماندگی اقتصادی، نسبت به بدیل سوسیالیستی تردید دارند، اما خواهان آزادیهای دموکراتیک هستند، ضروری است که از راهبردهایی که به ماندگاری سیستم سرمایهداری منجر میشوند، کناره گرفت
گفتمانهایِ عمومی همیشه مملو از عناصرِ گوناگونِ مفهومیاند و همیشه در پیِ این بودهاند که فرآیندهایِ اجتماعی را به عنوانِ «سیاست»، «اقتصاد»، «لیبرالیسم»، «سوسیال دموکراسی» یا مواردی از این دست برچسبگذاری کنند،
عفرین پیش از آنکه توسط رژیم ترکیه اشغال شود، مرکز «انقلاب زنان» به شمار میرفت. نهادهای زنان مبتنی بر دموکراسی مستقیم و با هدف منع نابرابری جنسیتی و سایر چالشهای اجتماعی در عفرین فعال بودند. در عفرین قوانین و سیاستهای متعهد به برابری سیاسی به عرصه عمل رسیده بودند.
نه تنها امر سیاسی مقدم بر امر اجتماعیست بلکه امر سیاسی همزاد امر معرفتی است. به هنگام استقلال پرسشاول این نیست که "چگونه ثروت را توزیع کنیم؟" بلکه "چه کسی تعلق دارد [به ملت]؟ پاسخ به این پرسش نیازمند استعمارزدایی از امر سیاسیست
ترامپ، نشانهیِ یک تغییرِ دراماتیک و ناگهانی در جامعهی آمریکا نیست، بلکه نشانهیِ یک برآمدگی در سطحِ سیاسی است. انگارهیِ همانندیِ ترامپیسم با فاشیسم، دربردارندهی گمانهزنی دربارهی فاشیسم در قرن بیستویکم خواهد بود.
مواجهه با «مسألهی حق تعیین سرنوشت» جایی میان «هرج و مرج یا نظم مستبدانه» قرار میگیرد که دومی به نظر همیشه وسوسهآمیز است. نکته اما اینجاست که طرح مسأله به شکل چنین دوگانهای اساسا غیردیالکتیکی و با سوءگیری به نفع ناسیونالیسم است.
در مطلب زیر تلاش کردهایم با پاسخ به این سؤالها که «یک هسته مخفی سوسیالیست چیست؟ چه ساختار و کارکردی دارد؟ چه وظایفی بر عهده دارد؟ و برای ایجاد آن چه قدمهایی را باید برداشت؟» یک طرح شماتیک از هسته مخفی ارائه کنیم.
اینکه چگونه میتوان نوعی دیکتاتوری پرولتاریا داشت که دولتی بر فراز جامعه و مسلط بر آن نباشد، موضوعی است که در نوشتههای خود مارکس هم چندان روشن نیست. بههرحال دیکتاتوری بهمعنای سلطهی دولتی و بیگانهسازی است. لنین در دولت و انقلاب، هنگام تفسیر دیدگاههای سیاسی مارکس، راهحلی پذیرفتنی را برای این مسئله ارائه میکند
اکنون در وضعیتی هستیم که میتوانیم از جریان یا مکتب یا پدیدهای به نام »ملکیانیسم« سخن بگوییم. با توجه به کمیت و کیفیت اثرگذاری و استقبال از اندیشههای او که در سپهرهای سیاسی و اجتماعی نیز خود را نشان داده، اینک نقد جدی آن بسیار ضروری مینماید
پرولتاریا با آگاه هشدن از کار بهمثابه یک رابطهی اجتماعی، با درک «کمیت کار» نه بهمثابه واقعیتی طبیعی، بلکه بهمنزلهی واقعیتی که بهنحوی اجتماعی و تاریخی تعینیافته، قشر سطحی کار شیءوارهشده در قالب کالا را میشکافد و به هستهی فرایندمندیِ اجتماعیای که در کار و در نسبت کار و سرمایه در جریان است، دست مییابد
چاوز اصرار داشت که سوسیالیسم قرن بیستویکم پیگیری فعال و بیوقفه ارزشهای همیشگی مرتبط با سوسیالیسم است، یعنی «عشق، همبستگی، برابری بین مردان و زنان و تساوی حقوق میان همگان»؛ نهادینهسازی اجتماعی این ارزشها فقط در نتیجه روشی سازشناپذیر و برگشتناپذیر ممکن است.
«هستههای سرخی» که پیوندی با سنت سوسیالیستی ندارند در عمل چه تفاوتی با «کانونهای شورشی» مورد تبلیغ رادیکالیزم چپ اسلامی دارند؟ خود اين متن در واقع نشانه ديگرى است از وضعيت اسفناک اپوزيسيون سوسياليستى در ايران که اکنون با جنگ و رقابت رادیکالیزم خردهبورژوایی مستقل از اردوی کار جایگزین شده است.
بعد از شروع جنبش «من هم» در ایران، بسیاری موقعیتها با مشابه آن در کشورهای دمکراتیک غربی مقایسه میشود؛ تازهترین مورد فروش میلیاردی تابلوی نقاشی آیدین آغداشلو ــــکه از سوی زنان متعددی به تعرض متهم شدهــــ بود که واکنشهای بسیاری برانگیخت.
مارکس اصرار داشت که کمونیسم برای او تصوری ایدهآل از اینکه جامعه چگونه باید باشد نیست، بلکه بر بنیاد درکی تاریخی از نیروهای دستاندر کار در جامعهی کنونی یعنی جامعهی سرمایهداری طرحی است نظری از اینکه چگونه جامعه در آینده عملاً تکامل خواهد یافت
نویسندگان تفاسیر گوناگونی از معایب لیبرالیسم ارائه کردهاند؛ با وجود این، مسئلهی اصلی تغییر دادن لیبرالیسم است. خودانتقادی یکی از نقاط قوت لیبرالیسم است. همین واقعیت که کتابهای فراوانی دربارهی مرگ لیبرالیسم منتشر شده، گواه صدق آن است که لیبرالیسم هنوز زنده است. اما اکنون باید تجویز را جایگزین تحلیل کرد.
بودجۀ سال آتی اما از چند جنبۀ دیگر هم مهم است و آن اینکه اولاً سرنوشت جمهوری اسلامی و درآمدهایش به مذاکره با آمریکا گره خوردهاست؛ ثانیاً وحشت از شورشهای اجتماعی در اولویت دغدغههای امنیتی جمهوری اسلامی است و ثالثاً تا پنج ماه دیگر انتخاباتی در راه است و احتمال انتقال قدرت جناحی در بخش اجرایی وجود دارد.
با این تعاریف روشن است که نویسندگان «اندیشه پویا» خواسته یا ناخواسته با بر چسب گانگستر و تروریست برای فداییان، همان گفتاری را باز تولید میکنند که «مقامات امنیتی کشور» در سالهای دههی پنجاه صورتبندی کرده بودند.
برخلاف مارکس، اقتصاددانان و کارشناسان بورژوا هنگام مطالعه تغییر و تحولات شیوه انباشت تولیدی سرمایهداری، نحوه سازماندهی نیروهای تولیدی و فنآوریهای مورد استفاده آن، با اتکا به «قانون پیشرفت مداوم»، کوچکترین توجهی به نقش مبارزه طبقاتی در آن نداشته و ندارند.
دو شرکت بزرگ سرمایهداری مالی در والاستریت روی ورشکستگی «گیماستاپ» شرطبندی کرده بودند تا از سقوط سهام آن پول به جیب بزنند. سرمایهگذاران خرد در سایت «ردیت» علیه آن دو بسیج شدند. سهام گیماستاپ اوج گرفت و زنگ خطر برای گردنگلفتها به صدا درآمد. ولی «بالاییها» بالاخره از ادامه ابتکارعمل خریداران خُرد جلوگیری کردند
چاوز برای هر مبارزهی انتخاباتی احضار میشود گرچه بسیاری برنامهی او را وا گذاشتهاند. به فراموشی سپردن این پروژه بهعلاوهی فساد، بوروکراسی و دیگر انحرافات، موجبِ نارضایتی مردم نسبت به فرآیند انقلابی و نسبت به شخصیت چاوز میشود.
آوازه کارگران نیشکر هفتتپه را حالا کمتر ایرانی است که نشنیده باشد. کارگرانی که نزدیک به ۵ سال مشکلاتی مختلف از نگرفتن حقوق، اخراج از کارخانه، بازداشت، زندانی شدن و… معیشتشان را با مشکل مواجه و عرصه زندگی را بر آنها تنگ کرده است.
سیاهکل در حافظهی جمعی ایرانیان نیست سیاهکل در حافظهی آنانی است که در سایهی آن زیستهاند، اما نه در حافظهی نسلهای جوانتر. برای آن که سیاهکل با نسل جوان نیز سخن بگوید، حافظهی آن نسل که سیاهکل را به گونهای زیسته باید به خاطرهی نسل جوان بدل گردد تا شاید در این روند روزی سیاهکل به حافظهی ملی نیز فراروید.
مردم روژاوا نقشی فعال در تشکیل شوراهای محلی دارند. این شوراها زیرمجموعهی انجمنهای محلی میباشند که هر انجمن شامل چندین شورا است. شوراها خود براساس محل کار، سازمانهای مدنی، سازمانهای دینی و احزاب سیاسی تقسیمبندی میشوند.
در مجموع معاملهی برگزیت مانع دیگری برای رشد اقتصادی پایدار در انگلیس است. با این وجود خسارتهای ناشی از همهگیری کووید ـ 19 و در نتیجه ضعف سرمایهی بریتانیا برای آیندهی اقتصادی بریتانیا بهمراتب آسیبآورتر است تا معاملهی برگزیت.
این یادداشت روایتی از اندیشههای حسنی ارائه میکند و پیجوی آن است که چرا او و همفکرانش جنبش خود را حرکت نوبیداری آذربایجان نام نهادهاند و نگاه آنها به فدرالیسم در ایران و میراث فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری چیست.
تنها در مدت چند ماه بسیاری از سندیکاها قصد جدا شدن از حزب را دارند و این در حالی است که پیوستن به آن در دوران آقای آنتونی بلر چندین سال زمان برده بود. مسئله بر سر دانستن این که مشکلی درمورد ضد یهودی بودن در حزب کارگر وجود دارد نیست، بلکه در برداشتی است که درمورد توصیف انتقاد از ضد یهودی بودن در تصفیه جاری در حزب وجود دارد
«انقلاب میتواند به هر نیتی سرهایی را که فلسفه برای اندیشیدن به کار برده است از تن جدا کند. اما اگر انقلاب بر فلسفه مقدم میبود، فلسفه هرگز نمیتوانست از سرهای بریدهشده توسط انقلاب استفاده کند.»